نه تو می مانی و نه غم

عکس های زیبای رمانتیک و عاشقانه

نه تو می مانی و نه اندوه؛

و نه هیچیک از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

غصه هم می گذرد...

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند...

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز...
سهراب سپهری

 

 

عکس های زیبای رمانتیک و عاشقانه

بی وفایی کن ، وفایت میکنند

با وفا باشی ، جفایت میکنند

مهربانی گرچه آئین خوش است

مهربان باشی رهایت میکنند...

 

 

 

عکس های زیبای رمانتیک و عاشقانه

داستان,داستانهای خواندنی,داستان کوتاه

 

و همیشه در خاطرم خواهی ماند....

مادر خوب دنیا ..

 

 

به یاد میـــ آورمـــ لحظه هایـــ فراز را کــه:

صدایـــ او اعتبارمـــ میـــ بخشیـــد؛

و لحظه هایــــ نشیبــــ را که اعتمادمـــ بخشیـــد...

به یاد میـــ آورمـــ افرایــــ افراشته ایـــ را؛

بــه یاد میــ آورمـــ مــــادرمــــــــــ را... 

وقتیـــ میـــ خوایـــ بهشــ چیز خاصیــ رو یاد بدیـــ که نمیدونه و تو صبوریـــ نمیـــ کنیـــ،

وقتیــ گاهیـــ اوقاتــ نقشــ چشاشــ رو بازیـــ میکنیـــ که دیدشونــــ کم شده... وقتیـــ

گاهیــــ پاهاشــ میشیـــ که کمــ رمقــ شده... تازه میــ فهمیـــ که مادر یعنیـــ چیـــ...

 یاد بچگیــ هاتـــ میـــ افتیـــ که با عشقـــ ، هزارانـــ بار همــ که میــ پرسیدیــــ ،

با یه نگاه آرومـــ و مهربونـــ، براتـــ توضیحــ میداد و اصلا ناصبوریـــ بلد نبود.

گاهیـــ چشماتـــ بود و گاهیـــ نقشـــ پاهایـــ کوچولویـــ ِ کمـــ رمقتـــ رو بازیـــ میـــ کرد

و شور زندگیـــ رو بهتـــ هدیه میـــ داد...

 وقتیـــ اعتمادبنفســـ ِ ادامه دادنـــ ِ یه مسیر سختـــ و ترسناکـــ رو بهتــــ میـــ بخشید

 و یه بوسه اشـــ، معجزه ایـــ بود که تورو به یقینـــ ِ وجود خداییـــ مهربونـــ رهنمونـــ

 میکرد...زمانیـــ که بالـــ پرواز تو میــ ساختـــ و شور پریدنـــ رو تو وجودتـــ زنده

میـــ کرد...اونـــ وقته که میــ فهمیـــ چه فرشته ایـــ در کنارته و درکشـــ میــ کنیــ و از

خدا میــ خوایـــ که همیشه اونو براتـــ حفظ کنه....

واقعا مادر، ستونهایـــ زندگیـــ آدمه. و حتیـــ تصّور نداشتنـــ ِ یکـــ لحظه نگاه مهربونـــ

 و پرامیدشـــ، خود مرگه...! گاهیـــ حتیـــ یه صدایـــ گرمشـــ کافیه تا تو را از اوجــ

یأسها و ناامیدیـــ ها نجاتـــ بده و رها کنه...! وچقدر سخته وقتیـــ بیـــ قرار صداشیـــ،

چقدر سخته که گاهیـــ عشقــــ و شورشــ رو درکـــ نمیکنیـــ و چقدر سخته وقتیـــ

هیچـــ واژه ایــــ برایـــ تشکر از بودنشـــ، در کنارتـــ نداریــــ...

هیچـــ واژه ایـــ که دینتـــ رو به وجود ِ مقدسشـــ اَدا کنیـــ...!

مامانمـــ...اینــ براتـــ خیلیـــ کمه ولیــ تورو اندازه یـــ همه یـــ زندگیمـــ و همه یــ دنیا

دوســتـــــــــــــ دارمــــــــــــــ

 

 

دوست داشتن

وقتی ..

 درست زمانی که
 دوست داشتنت را اعتراف کردم
 و هنوز مانده ام چرا همه معشوقها
 میروند
 به راهی -
 به امید کسی -
 که شاید قرار نیست
 اصلا باشد

عاشقی

تا شدم عاشق تو دين و دلم يک جا سوخت
چه کنم دين و دلم بر سر اين سودا سوخت
دل ديوانه به دريا زدم از غايت شوق
آه کز آتش شيدايی ما دريا سوخت
عاشقی پيشه مکن ای دل من! در همه عمر
وامق شيفته از دست غم عذرا سوخت
کس نپرسد ز من زار که حالت چون است
زار بر حال دل من، دل من تنها سوخت
خوش تر آن است به نادانی خود خوش باشيم
زآن که امروز هر آن دل که بُوَد دانا سوخت

.:: تنهایی عاشق ::.

پدر ...

دیدار دوست

 

چه خوش روزي بود روز ديدار

اگر با وي نباشد بي وفايي

اگرچه تلخ باشد فرقت يار

در او شيرين بود اميد ديدار

خوش است اندوه تنهايي كشيدن

اگر باشد اميد باز ديدن

چه باشد گر بخورم صد سال تيمار

چو بينم دوست را يك روز ديدار

اگر يك روز با دلبر خوري نوش

كني تيمار صد ساله فراموش

نه اي دل تو كمي از باغباني

نه مهر تو كم است از گل ستاني

نبيني باغبان چون گل بكارد

چه مايه غم خورد تا گل برارد

به روز و شب بود بي خورد و بي خواب

گهي پيرايد اورا گه دهد اب

به اميد ان همه تيمار بيند

كه تا روزي بر او گل بار بيند

نبيني انكه دارد بلبلي را

كه از بانگش طرب خيزد دلي را

دهد او را شب و روز اب ودانه

كند او را ز عود و ساج خانه

هميشه تا برايد ماه و خورشيد

مرا باشد به وصل يار اميد